اسلامشهر به ۳۵ مدرسه جدید نیاز دارد
تاریخ انتشار: ۳۱ شهریور ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۱۹۵۳۱۶
مدیر آموزش و پرورش اسلامشهر با اشاره به تراکم بالای دانشآموزی در این شهرستان گفت: برای اینکه به میانگین شهرستانهای استان تهران نزدیک شویم نیازمند ۳۵ مدرسه دو شیفته هستیم. ۳۱ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۱:۵۴ استانها استان تهران نظرات - اخبار استانها -
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اسلامشهر، حسینعلی بنار صبح امروز در آئین بازگشایی مدارس و جشن شکوفهها طی سخنانی اظهار داشت: در سال تحصیلی جدید 9 مدرسه با 103 کلاس که بخشی از آن برای نخستین بار افتتاح میشود و بخشی نیز شیفت دوم آن افتتاح میشود با 3 هزار و 800 دانشآموز در مدارس نوساز مشغول به تحصیل میشوند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی با اشاره به تعداد مدارس دولتی و غیردولتی در اسلامشهر بیان کرد: بیش از 96 هزار دانشآموز در سال تحصیلی جدید در 220 مدرسه و 2 هزار و 600 کلاس درس به فراگیری علم و دانش میپردازند.
مدیر آموزش و پرورش شهرستان اسلامشهر افزود: قریب به 9 هزار دانشآموز کلاس اولی پس از پذیرفته شدن در آزمون سنجش پا به عرصه علم و دانش میگذارند و امسال نیز مانند سال گذشته پیشبینی میشود حدود 3.5 درصد افزایش رشد دانشآموز داشته باشیم.
تهران| 300 بسته لوازمالتحریر بین دانشآموزان نیازمند اسلامشهر توزیع شد240 هزار دانشآموز اردبیلی اول مهر راهی مدارس میشوند400 هزار دانشآموز گیلانی سال تحصیلی جدید را آغاز میکنندبنار با اشاره به کمبود فضای آموزشی در این شهرستان تصریح کرد: اگر بخواهیم به استاندارد فضای آموزشی شهرستانهای استان تهران برسیم باید 70 هزار دانشآموز در 2 هزار و 600 کلاس درس بخوانند و با این حجم بالای دانشآموزی در اسلامشهر نیازمند 35 مدرسه دو شیفت هستیم تا به استاندارد فضای آموزشی استان تهران نزدیک شویم.
وی ادامه داد: با هدف افزایش سرانه دانشآموزی تفاهمنامهای با 5 خیر نیکاندیش منعقد شده تا دو مدرسه توسط ستاد اجرایی فرمان امام(ره) در طول سال تحصیلی احداث و دو مدرسه نیز در مهرماه افتتاح شود و یک مدرسه هم در حال انعقاد قرارداد و یک مدرسه 12 کلاسه نیز برای دانشآموزان استثنایی احداث شود.
مدیر آموزش و پرورش شهرستان اسلامشهر با اشاره به ساماندهی سرویسهای مدارس گفت: در سال تحصیلی جدید به منظور ساماندهی سرویسهای مدارس، تأمین خودروهای سرویس مدارس برعهده شهرداری بوده و اولیای دانشآموزان متقاضی دریافت سرویس مدارس میتوانند از طریق سامانه سپند ثبتنام و متقاضی دریافت سرویس شوند.
بنار با بیان اینکه مشکلی در توزیع کتب درسی در اسلامشهر وجود ندارد خاطرنشان کرد: تمام دانشآموزانی که در سامانه برای دریافت کتاب درسی ثبتنام کردهاند کتابهای درسی را دریافت و تنها کتاب دانشآموزانی که در این سامانه ثبتنام نکردهاند با تأخیر تحویل داده میشود.
انتهای پیام/ز/ش
R7840/P/S6,60/CT11منبع: تسنیم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۱۹۵۳۱۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
از معلمی روی صندلی چرخدار تا معلمی در برفی که همقد دانشآموزان است
ایسنا/آذربایجان شرقی درست در روزی که چهره شهر زیر آوار برف مدفون شده، مادری از دور دست پیدا است که چادر مشکی را دور گردن و کمر بسته و تمام همتش را برای هدایت ویلچر و سرنشین آن به کار گرفته و هرازگاهی پتو را تا زانوهای سرنشین بالا میکشد، چرخها بالاخره راهشان را پیدا میکنند و در مسیر مدرسه قرار میگیرند و بچهها که از پنجره کلاس شاهد این صحنه هستند، داد میزنند: «آقا آمد، آقا معلم با ویلچر آمد» دانشآموزان با نیازهای ویژه در این کلاس، منتظر معلمی ویژه هستند.
هفته معلم مانند هر سال دیگری از راه رسیده و رسانهها در انتشار اخبار ایثار و خدمات ارزنده معلمان از هم پیشی گرفتهاند و هر سایت و کانال خبری را که زیر و رو میکنی، هر کدام مطلبی در مورد معلمان دارند، اما واژهها هم بعضی وقتها از بیان احساسات و رویدادها ناتوان هستند، مانند همین صحنه در مدرسه آموزش استثنایی عصمت شهر خواجه که نویسنده گزارش نمیداند از مادر بنویسد یا از پسر و به نظر میرسد شاید واژه کمک معلم بتواند تا حدودی حق مطلب را در مورد این مادر فداکار ادا کند.
راه چندان مناسب تردد آقا معلم نیست؛ اما مادر و پسر تصمیم گرفتهاند حتی اگر چرخ ویلچر هم نچرخید، پای آموزش لنگ نماند و لیلان فاتحی، مادرِ معلم مدرسه با ظرف آبی که همراهش دارد، چرخهای ویلچر را میشوید و مدیر مدرسه چرخها را پاک کرده و میتکاند.
آقای «سعید بهاری» وارد کلاس میشود، سه دانشآموز کلاس با صدای مدیر مدرسه به احترام آموزگارشان بلند میشوند. تخته کلاس با گلهای لاله کاغذی تزیین شده و ماههای فصل بهار بر روی آن نوشته شدهاند، کلاس درس با قرائت سوره ناس توسط یکی از دانشآموزان به نام امیررضا شروع میشود و معلم کلاس، سرود ملی را از گوشی همراهش، پخش میکند و همگی به احترام پرچم ایران بلند شده و در حالی که دست را با نهایت صداقت و عشق روی سینه نگه داشتهاند، سرود ملی را نجوا میکنند.
آزادی عمل در این کلاس به دلیل تعداد کم دانشآموزان بیشتر بوده و سه دانشآموز و معلم دور هم نشستهاند، اما به گفته معلم کلاس، همیشه هم اینطور نیست. مهرهها و لگوهایی روی میز دیده میشوند که آقای بهاری موقع دستورزی درس ریاضی از آنها استفاده میکند و حین تهیه گزارش مشغول تدریس دستههای دو تایی و سه تایی و مفهوم ضرب به یکی از دانشآموزان در این کلاس چند پایه است و دانشآموزان نیز در تمامی مراحل تدریس و در تمامی زنگهای درسی، آقا معلم را همراهی میکنند که نشان از علاقه به استاد و یادگیری خوب مطالب تدریس شده است.
این کلاس، هشت دانشآموز دارد که تعدادی از آنها در روز تهیه گزارش غائب هستند و غیبتهایشان از سختی تردد در هوای برفی و شرایط ویژه این دانشآموزان، ناشی میشود.
آقای بهاری در بهار
زنگ علوم در روزی دیگر که برفها آب شده و جان زمین را تر کردهاند و سبزی درختها خودی نشان دادهاند، فرصت خوبی برای تدریس «دنیای گیاهان» در حیاط مدرسه بوده و آقا معلم در حال توضیح دادن اجزای گیاه با همراهی دانشآموزان و نقش سبزینه و تولید میوه و اکسیژن توسط گیاهان است.
سعید بهاری خواجه با هفت سال سابقه تدریس در حوزه آموزش و پرورش کودکان با نیازهای ویژه، سر صحبت را با گلایه از برخی افرادی باز میکند که نگاهی از بالا به پایین و ترحمآمیز به افراد دارای شرایط ویژه و دچار معلولیت دارند و معتقد است؛ اگر مردم بپذیرند که افراد دارای نقص هم میتوانند استعدادهای خاص خود را داشته باشند و موقع دیدن فردی با شرایطی متفاوت از خودشان به آن فرد خیره نشده و آنها را مورد تمسخر قرار ندهند، با آرامش خاطر بیشتری زندگی خواهند کرد.
راه ناهموار و نامناسب برای تردد معلولان نیز از دیگر مشکلاتی است که این معلم از آن گلایه دارد و با نگاهی به چرخ صندلی چرخدار آقای بهاری میتوان فهمید که این راه چه بلایی سر لاستیکهای ویلچر میآورد و چقدر هزینه به او تحمیل میکند.
او، داشتن عشق و علاقه را مهمترین اصل تدریس در مدرسه استثنائی میداند و بیان میکند: در این شغل نباید مسائل مادی خیلی مهم باشد؛ اما مسئولان نیز باید به این نکته توجه کنند که مسائل مادی نیز بیاهمیت نیستند. ما در چنین مدارسی به امکانات بیشتری نیاز داریم و شاید در این لحظه این کلاس برای سه دانشآموز حاضر کافی باشد؛ اما جمعیت کلاس در بعضی اوقات بیشتر میشود و اگر امکانات و فضای بیشتری داشته باشیم، بهتر است که خیران عزیز نیز در این مورد میتوانند کمک حال ما باشند.
در ادامه پای صحبتهای خانم فرخی، مدیرآموزگار مدرسه مینشینیم که با اشاره به مشارکت این معلم درامور خیریه مدرسه میگوید: آقای بهاری با تمام سختیها و مشکلات موجود با کمک و همراهی مادرشان در پشت صحنه رفت و آمد به مدرسه پای کار آمدهاند و مادر همیشه از فصل بهار گرفته تا زمستان، همراه او هستند. او با وجود تمامی کمبودها برای بچهها سنگ تمام میگذارد و از همان حقوق دریافتی خودش هم برای حل مشکلات مدرسه هزینه میکند.
معلم نجاتگر
همیشه که نباید، معلمان، فداکاریهای قهرمانان را در کتابهای درسی، تدریس کنند؛ بعضی وقتها خود سوژه شده و کارهایی تحسینبرانگیز انجام میدهند؛ درست مثل معلم داستان ما. روایت دوم این گزارش به روزی پرماجرا اشاره دارد که معلم کلاس با اقدام به موقع، دانشآموز دچار تشنج شده را حیاتی دوباره بخشیده، این آموزگار کلاس چهارم در یکی از روستاهای منطقه تسوج از توابع شهرستان شبستر به نام تیل، مشغول به خدمت است.
زنگ تفریح دارد تمام میشود، بچهها چنان سر و صدایی راه انداختهاند که برایمان ناآشنا نیست، از همان صحنههایی که شاید خودمان در دوران تحصیلمان، بازیگرش بودیم، همه چیز دارد خوب پیش میرود که ناگهان یکی از دانشآموزان دچار تشنج میشود و بچهها در حالی که ترس روی چهرههایشان، مشهود است، به سمت دفتر میدوند.
ادامه ماجرا را از امیر هاشمی، آموزگار ابتدائی، 23 ساله و متولد شهر مرند میشنویم که که پس از چهار سال تحصیل در دانشگاه فرهنگیان، مشغول به تدریس در مقطع ابتدائی است:
«اواسط آبان ۱۴۰۲ بین زنگ اول و دوم در اتاق معلمان نشسته بودم که دانشآموزان اطلاع دادند یکی از بچهها افتاده وسط حیاط، با سرعت هر چه تمام خودم را بالای سر دانشآموز رساندم، مدیر مدرسه منتظر رسیدن اورژانس بود، با نگاهی به دانشآموز و طبق تجربه و مطالعه قبلیام متوجه شدم که دچار تشنج شده و سریع، دکمههای لباسهای او را باز کردم تا بر اثر تنگی، مشکلی ایجاد نکند و به پهلوی چپ درازکشش کردم.
چشمم به لقمه نان و پنیر در دست دانشآموز افتاد و با خودم گفتم نکند لقمه در دهانش، باقی مانده باشد، چرا که موقع تشنج، تنفس از راه بینی انجام نمیشود و تنها راه نفس کشیدن از راه دهان است که در صورت انسداد دهان نیز، خفگی پیش خواهد آمد. با زحمت، دهان دانشآموز را باز کردم، حدسم درست بود، تکههای نان و پنیر را از دهانش خارج کردم و بعد از حصول اطمینان از باز شدن راه هوایی او منتظر شدیم تا به هوش بیاید و سپس بعد از هوشیاری و تا رسیدن عوامل اورژانس به دفتر مدرسه منتقلش کردیم. دانشآموز به کمک عوامل اورژانس به درمانگاه تسوج منتقل شد و شکر خدا اتفاق خاصی برای او پیش نیامد و با سلامتی کامل دوباره به مدرسه بازگشت.
بعد از این اتفاق شاهد صحنهای بسیار جالب در کلاسم بودم؛ دانشآموزان کلاس من برای این دانشآموز که جزو شاگردان من نبود، دعا میخواندند؛ یکی دعای فرج میخواند و دیگری پیامهای قرآنی را.
آقای هاشمی در ادامه از فضای پررنگ همدلی و صمیمیت بین معلم و دانشآموزان میگوید: دانشآموزان همیشه منتظر من هستند و بر سر اینکه چه کسی در سمت راست یا چپ من قرار بگیرد، با هم رقابت میکنند. معتقد هستم که معلمی مقدسترین و پاکترین شغل روی کره زمین و شغل شریفی است که با علم، کتاب و بچههای پاکدل سر و کار دارد و من خوشحالم که یک معلم هستم و میتوانم دانشآموزانی باسواد و اخلاق مدار تربیت کنم. یک معلم خوب ویژگیهای بسیار زیادی دارد؛ اما بعد از داشتن شرایط علمی لازم باید از دو ویژگی تعهد و مسئولیتپذیری و عشق و علاقه لازم به این شغل و دانشآموزان، برخوردار باشد.
در دل برف و کولاک به عشق معلمی
معلم روستا که باشی، رفتن به کلاس درس با کفشهای گلی و دست و صورت یخ بسته برایت خاطره میشود و اگر یک روز بدون دردسر، به محل کارت برسی، جای تعجب دارد. سرمای استخوانسوز و جاده ناسازگار و هزار و یک مصیبت را با ید به جان بخری، برای یک لحظه لبخند رضایت بچههایی که معلم را خدای روی زمین میدانند و به خاطر همین بچهها است که در مه غلیظ روستا قامت معلمی با عشقی بدون وصف گم شده و لاستیکهای ماشینی که نفسش درست شبیه به ماشین تمام معلمان شاغل در مناطق روستائی در جاده خاکی و برفی و سنگلاخی روستا به شماره افتاده، در برف شدید گیر کرده و تقلای بیشتر فایده ندارد، آقا معلم گوشی همراهش را برداشته و با اهالی روستا تماس میگیرد و دقائقی بعد، صفی از والدین و دانشآموزان از دور دیده میشوند که برای کمک به آقا معلم میآیند.
چه با ماشین و چه با پای پیاده از دل سرما و برفی عبور میکند که همقد دانشآموزانش است، اگر بخت یار باشد و بتوان تا مدرسه با ماشین رفت، هر روز باید دو و نیم ساعت از سراب تا بستان آباد را برای رسیدن به مدرسه رانندگی کند، دو نقطهای که همه ساله به عنوان سردترین شهرهای استان آذربایجان شرقی و کشور شناخته میشوند. جملهی تامل برانگیز آموزگار قصه ما از سختترین روز رسیدن به مدرسه در اتاق ذهنم تکرار میشود «هر چه جلوتر میرفتم، ترسم از حمله گرگ و حیوانات درنده بیشتر میشد؛ اما بچهها منتظر بودند و باید سر کلاس درس میرسیدم» و همین کلمه «باید» ارزش کار او را بیان میکند و جملاتم را از پیچیدن به استعارهها و آرایههای ادبی و پر و بال دادن بیشتر، بینیاز میکند.
توحید اسماعیلپور، معلمی است که سال اول خدمتش را در یکی از صعبالعبورترین روستاهای شهرستان بستان آباد به نام روستای آیدین چمن (آیقرچمن) سپری میکند، روستایی که دارای 20 کیلومتر جاده خاکی است.
آقای اسماعیلپور، تدریس در روستای صعبالعبور را دارای سختی و زیبایی ویژه این مناطق و خودش را یک روستازاده میداند و با تمام سختیها و مشکلات زندگی در روستا آشنایی دارد. او فضای روستاها را پر از مهر و محبت و احترام نسبت به یکدیگر توصیف میکند و در این خصوص میگوید: من از سردترین شهر کشور هستم و به این آب و هوا عادت دارم، ضمن اینکه چون خودم زندگی روستائی را تجربهکردهام، این همه سختی را تحمل میکنم تا بچههای روستا بیسواد نمانند؛ چرا که معتقد هستم بچههای روستائی بیشتر از بچههای شهری، مشتاق یادگیری هستند و وقتی چیزی را به آنها میآموزی، حسی به آدم دست میدهد که قابل وصف نیست و تمام خستگیها و سختیهای مسیر با دیدن خندههای رضایت و پر از مهر بچهها از یادت میرود. طبعیت بکر، صدای رودخانهها، آواز خوش پرندگان و هوای پاکیزه از مزایای تدریس در روستاهای دور افتاده است؛ نبود امکانات رفاهی و آموزشی، دوری راه و مناسب نبودن جاده به ویژه به هنگام بارندگی هم از سختیهای خدمت در چنین مناطقی به شمار میآیند.
او که گاهی اوقات به علت شدت بارندگی و عدم امکان تردد با ماشین در جاده منتهی به مدرسه مجبور شده است تا مدرسه پیاده برود، به همراه داشتن تجهیزات گرمایشی، زنجیر چرخ و بیل را جزو ملزومات تدریس در روستای صعبالعبور به ویژه در فصلهای سرد سال میداند.
اسماعیلپور از خاطره سختترین روز رفتن به مدرسه، میگوید: چند روزی بعد از تعطیلات عید، تردد در جاده به دلیل بارندگی و گل و لای زیاد، ممکن نبود و مجبور شدم فاصله بین دو روستای خاتون آباد تا آیقرچمن را که 45 دقیقهای طول میکشید، پیاده بروم؛ درحالیکه ترس از حمله حیوانات تمام وجودم را فرا گرفته بود.
او که تجربه همکاری با آموزش و پرورش را در اشکال مختلف دارد، به تجارب تدریس از کلاسهای یک نفره گرفته تا 20 نفره اشاره کرده و هر یک را دارای مزایایی میداند، به گفته این آموزگار ابتدائی، در کلاسهایی با تعداد دانشآموزان کم، فرصت بحث و تبادل نظر ورسیدگی به تک تک شاگردان، بیشتر است.
از زحمات یک معلم کلاسهای چندپایه متحمل میشوند، میپرسیم و این معلم معتقد است که معلم کلاس چند پایه باید به تمامی کتابهای درسی، مسلط باشد و بدون مطالعه قبلی بر سر کلاس درس حاضر نشود و استفاده از راهنماییهای دانشآموزان پایههای بالاتر برای کمک به دانشآموزان پایه تحصیلی پایینتر را یکی از راهکارهای مدیریت کلاسهای چندپایه میداند.
این روایت، پایان قصه ایثار معلمان نیست. از همان معلم شهید گرفته و تا معلمی که برای نجات دانشآموزان، تن به آتش زد، دنیا پر از گمنامان خوشنامی است که بی هیچ چشم داشتی و با خواستههایی اندک، میخواهند با بالهای کاغذی پرواز کنند.
انتهای پیام